سلام

پاییز شش

بتازگی "کتاب‌باز" را تماشا کردم. (از شبک نسیم پخش می‌شود). چند قسمت از برنامه سری دوم را از تلوبیون دانلود کردم 

تکرار، نان روزانه است. این جمله را در همان برنامه شنیدم.

صبح شب پاییز بهار سرحالی بی حالی تولد مرگ گرما سرما ناهار شام میرزاقاسمی قیمه آبدوغ خیار مرغ و ... وقتی ناهارِ گرمِ امروزم آماده شد و سفره پهن کرده و با کاهو خردشده و دوغ خوردم یادم آمد بارها و بارها این لذتِ سیری را تجربه کردم فقط فراموش می‌کنیم .

می‌توانیم تکرار کنیم و لذتش را ببریم ها. امروز دوباره به خودم قول دادم برای ناهار و لذت غذاخوردن وقت بگذارم. خرید سبزی را فراموش نکنم و نان تازه هم

بدنبال گرمای آفتاب بعدازظهر، زودتر راهی خانه گرامی‌والدین شدم. همطاف از آفتاب تابستان فراریست ولی این گرمای آفتاب پاییزی آنهم در وزش باد را بس دوست می‌دارد.

قبل از ظهر که تلفنی با خواهرزاده حرف می‌زدیم همان ابتدا پرسید: خاله، چه می‌کنی؟

می‌توانستم بگویم سیب آماده می‌کنم برای مربا شدن یا پارگی پایین چادرم را می‌دوزم یا رادیو گوش می‌کنم . ولی مثل همیشه پاسخ دادم: زندگی 

چه با انگیزه بیدار شویم یا به اجبار. نان تازه بخوریم یا بیات. برای ناهارمان سراغ اجاق گاز و یخچال برویم یا حاضری و رستوران. فقط تی وی تماشا کنیم و کتاب بخوانیم یا به پارک نزدیک رفته ورزش و نرمشی... می گذرد

زندگی تکرار است منتهی تکرار هم زیباست. نیاز است. تکرار نان روزانه است. چه بهتر انتخاب کنیم هرروز متفاوت بگذرد.