سلام

پاییز نوزده

.

صبح، از بانک که بیرون آمدم حوالی نه و نیم بود . آن سمت خیابان سوار اتوبوس شدم. خط15. اتوبوسی نو و خلوت. هنوز جاگیر نشده بودم که مردی خوش صدا که او هم تازه سوارشده بود شروع کرد به دف زدن و خواندن شعری درباره غریبی و استمداد از امام رضا. بغض کردم و دلم اشک خواست (تاثیر موسیقی بود یا خالی شدن حساب بانکی! هرچه بود دلم لرزید) نصفی از هفت هشت نفر مسافر قسمت بانوان، پول بهش دادیم. او ایستگاه بعد پیاده شد ولی حال من باقی ماند تا... رسیدن گلبهار و مشغولیتهای جدید

 

 

خدایا شکر برای مشهد.شکر برای بانک. شکر برای اتوبوس. شکر برای شنوایی. شکر برای دلی لرزان. شکر برای کیف پول. شکر برای توانایی بازگوکردن.

خدایا شکر که هستی.

همین

 

 

* عنوان شروع این شعر

الو سلام ببخشید منزل خداست ؟
منم همون مزاحمی که اتفاقا آشناست
هزار بار دلم گرفته این شماره رو
ولی چرا هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفتی واجبه جواب سلام هر کسی
چی شد به ما رسید باز حساب بنده ها جداست
اجازه میدی که برات یکم درد و دل کنم
آخه شنیدم که فقط اسم تو مرهم و شفاست
حتی اگه چیزی نگی کلی دلم سبک میشه
چون می دونه که می شنوی وفتی تو این حال و هواست
الو دوباره قطع و وصل سیم ها شروع شده
خرابی از دل منه یا شاید از این سیم هاست
الو منو ببخش اگه بازم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم دوباره تا خدا، خداست