آدمی سرزنده از یاد است، یاد... رمزِ عمرِ آدمیزاد ست، یاد!

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

فقط ۱۰۰ روز

سلام

.

پاییز چهارده

قبل از ظهر سری به پست زدم، صبحی چندبار شماره دفتر پست را گرفته بودم و کسی پاسخگو نبود. ناچار شال و کلاه کرده حضوری رفتم

(تاخیرهای پیشتاز از دو سه روز! به یک هفته، ده روز! رسیده. کروناست دیگر)

هنوز خریدهای اینترنتی که۱۰ آذر، کدرهگیری‌شان، برایم ارسال شده به گلبهار نرسیده.

این تاخیرهای پُست، لذت خرید را از بین می‌برد.

میوه فروشی‌های بازار مثل همیشه شلوغ بود و البته پُرتر از قبل ( کارگرانِ یکی از میوه فروشی‌ها! کلی کارتن و سبدِ میوه و سبزی را دست بدست در انباری کنار مغازه جا می‌دادند. تا سقف پر بود از انواع میوه!) 

آنسوتر مردمان ماسک‌زده! ورودی یک فروشگاه پروتینی، صف بسته بودند ( گویا محل توزیع گوشت مرغ دولتی به قیمت هرکیلو بیست هزار و چهارصد تومان بود)

نانوایی داخل بازار هم تنور سنگک تعطیل. (این سومین نانوایی است که قبلتر دو نوع نان پخت می‌کرد و الان فقط نان فِری می‌پزد. سهمیه آرد تغییر کرده و اغلب قسمت تنوری را تعطیل کردند)

.

چندی قبل درست با شروع هفته! هرروز حوالی ظهر برایم پیامک تبریک می‌رسید که:

 

حالا هم همطاف پیامی دارد برای شمایان که: به هوش باشید فقط ۱۰۰ روز دیگر باقیست (بود) تا پایان سده.

 

نتیجه: ما که از پیامک‌های رایگان ایرانسلی‌مان استفاده نکردیم شما به فکر باشد از این روزها خوب بهره ببرید.

 همین

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

آداب!؟

سلام

پاییز سیزده

 

سعی کنید در زنده‌گی‌تان آدمِ خوبی باشید؛ در نوشتن، خودتان را و تجاربِ معنوی‌تان را خواهید نمایاند!

 

این توصیه بسیار زیباست. فقط آن واژه " زنده‌گی‌تان" برای من نازیباست.

توصیه زیبای مذکور، از جنابِ رضا امیرخانی نویسنده نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ است. همطاف دوست دارد درباره مردمان سایر ممالک! بداند. خواندن سفرنامه‌ها برایم لذتبخش است هرچه معاصرتر بهترتر

فقط نوشته‌های ایشان – رضا امیرخانی- متفاوت است. نه از لحاظ نوع نگاه! که اغلب برداشتها و نتیجه‌گیری‌ها را متوجه نمی‌شوم. خب گویا ایشان روابطی نزدیکی با اشخاص و گروه‌ها و سایر بالادستها دارد که من با توجه به ناآگاهی از پشت پرده! متوجه نمی‌شوم.

نوشته‌های ایشان، متفاوت است از لحاظ نگارش. میزان سوادِ من، اینگونه است که برای نوشتن، رعایت آیین نگارش نیاز است.

ایشان اصرار در غلط نویسی دارد. تا دلت بخواهد تازه‌گی، کهنه‌گی، خسته‌گی، زنده‌گی و همه‌گی در این سفرنامه می‌بینی. به نظر من تازگی کهنگی خستگی زندگی... همگی با حذف ه زیباتر و خوش آهنگ‌تر است.

شخصی گفته بود که آقا رضا، مخاطبش را خواننده بین ۱۸ تا ۲۸ سال می‌دانست و رسما فرمودند شما پیرپاتال‌ها دیگر مخاطب من نیستید! *

.

غلط نویسی را خواهرزاده‌هایِ جوانِ من هم دارند منتهی بیشتر در کم کردن حروف، مثل نوشتن خاب به جای خواب

جناب نویسنده! کلمات دو قسمتی را هم جدا استفاده می‌کند. مانند: هش‌دار، دست‌مال، داش‌بورد، بی‌گانه و هم‌سر

دیگری گفته: گویا برای جایی مطلب نوشته که به شمارِ واژگانش پول می‌داده‌اند نه به ارزش آن‌ها.**

شیرینی دانستن از سرزمین شمالی کره، آنقدر هست که چشمم را ببندم و سفرنامه را ادامه دهم. البته با دیدن این سبک نوشتار، زود! خسته می‌شوم.

با محاسبه طاقچه، 73% از کتاب را خوانده‌ام. آمدم اینجا کمی غرولُند کنم و برگردم ادامه نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ را بخوانم.

رعایت کنید لطفا.

 

 

 

 

* حسین نظری - خبر آنلاین

** محمد کاظم حقانی فضل

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

رُند بازار

سلام

پاییز دوازده

.

خب دیروز هم امـــروز شد!

از ۹۹/۹/۹ هم گذشتیم.

در حوالی ما! نه کسی نی‌نی بدنیا آورد نه مراسم عقدکنانش بود. (فقط خبر رسید مراسم خواستگاری یکی دیگر از خواهرزاده‌ها، ان‌شاءالله نیمه آذر است پس از ختم این دوهفته تعطیلی و رفع محدودیت تردد شبانه ساعت ۹)

خبر خوب دیگر! اینکه، تا دلت بخواهد در سالهای پیش رو، تاریخ رُند و ردیف و ... داریم برای ثبت.

آی آدمها...دوازده سال پشت سرهم! از 01/01/01 تا 12/12/12 فرصت دارید برنامه ریزی کنید برای عقد و ازدواج و زایمان و هرآنچه دوست می‌دارید تا تاریخی خوش حافظه ثبت شود.

فقط کمی صبر تا 1400 بگذرد

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

پُست

سلام

پاییز یازده

 

امروز صبح، در وزش نسبتا شدید باد! زدم بیرون

ابتدا سری به گرامی والدین زدم. نوآوری صدا و سیما شبکه‌ها را به هم ریخته است و گیرنده دیجیتال! کانال یابی مجدد، نیاز داشت. ارجمند بابا خواب بود و گرامی مادر، از فرصتِ حضور من، استفاده کرده سریع رفت حمام. نیاز داشت با خیال راحت برود دوش بگیرد. در همین مدت جستجو کانالها انجام شد. هرچند به گمانم لازم است فردا هم دوباره جستجوی کانال را اجرا کنم خب در تبلیغ گفته فردا 99/9/9 زمان اجرایی شدن این طرح فول اچ دی است.

 

بعد رفتم بافتکده!

ارجمند بابا ژاکتی می‌خواست که در بازار یافت می نشد ( جلوباز... جیب دار... سبک!) چاره در این دیدیم که سفارش بافت ماشینی بدهیم. به توصیه خانم بافنده! یک ژاکتِ شسته شدهِ ارجمندبابا را همراه بردم جهت اندازه و نمونه. کاموای خرید قبلی داشت که برای ما هر کلاف=پانزده هزار تومان حساب کرد.

برای بیعانه صدهزار تومان، پول کاموا را واریز کردم به کارت ایشان (با محاسبه بافنده، گویا هفت کاموا نیاز داشت + همان میزان دستمزد). قول ده روز تا دو هفته را داد ان شاءالله صدهزارتومان دستمزد وقت تحویل ژاکت.

 

نانوایی آن محله، خلوت بود. تعجب کردم! این روزها نانوایی‌ها چه تنوری چه ماشینی اغلب شلوغ هستند. گویا آرد کم است و پخت، سریع تمام می شود.

فقط یک نفر! بیرون نانوایی ایستاده بود، منتظر تا نفر داخل بیرون بیاید. و همان یک نفر هم وقتی تعجب مرا دید گفت اینجا هم شلوغ می‌شود شما بموقع رسیدی

خوشبختانه پس از چند دقیقه! من وارد نانوایی شدم. نان بربری فری، پسرکی نوجوان با لباس و کلاه سفید تمیز و دستکش بدست سریع چهار نان مرا آورد و منتطر ماند سه هزار و دویست، کارت بکشم بعد کمک کرد نانها را داخل ساک همیشه همراهم بگذارم.

از خرید نان خوشحال بودم که متوجه هایپرمارکت نزدیک نانوایی شدم و یاد سفارش صبری خانم (همسایه قدیم) افتادم. دنبال روغنِ جامدِ ساعی، می گشت. خب ایشان روغن مایع دوست ندارد. قبلا پی سفارش همسایه! سراغ دو سوپر مارکت مجتمع رفته بودم روغن جامد نداشتند. منتهی این هایپر! سه تا یک کیلویی داشت که پس از هماهنگی تلفنی با صبری خانم، دو قوطی خریدم چهل هزار تومان. (قیمت درج شده روی در 108000 ریال)  

 تحویل روغن به صبری خانم، بهانه‌ای شد تا پس از یک سال بروم آنسو.

پاییز زیباتر است بین درختان پارک.

 

صبری خانم، در این یک سال گذشته با فروش سی درصد از سهام عدالتش، تلویزیون قدیمی رو عوض کرده بود و راضی از صفحه بزرگ و تخت ایکس ویژن.

و طبق روال برای خرید گوشت اول وقت، رفته بود فروشگاه افق کوروش. دو بسته نشانم داد. بسته ساق مرغ - آوا پروتین خریده بود 123هزار تومان! که با یک بسته گردن (گوشت قرمز) هم قیمت بود. البته من هم ده روز پیش، ساق مرغ را گران خریده بودم منتهی سی تومان ارزانتر از خرید امروز ایشان. 

کمتر از نیم ساعت آنجا بودم. پس از خوردن یک شکلات کنجدی و شکایت از جوشهای سرسفید و دردناکم به اصرار ایشان یک خیار هم پوست گرفته و خوردم.

مسیر برگشت را سوار اتوبوس شدم. پیاده روی در هوای خنک و ابری را دوست دارم ولی باد، سرد بود و سرماخوردگی در کمین!

 

 

پ ن : درباره خرید اینترنتی و بسته های پستی! بعدتر خواهم نوشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز