سلام
تابستان نُه
او اول و آخر و ظاهر و باطن است. سوره حدید-آیه3
خدایا! نیستی،کجایی؟ آخه چرا همیشه قایم میشوی؟چی میشد اگر دیدنی بودی؟ آن وقت همه باور میکردند که هستی. آن وقت شاید همه مومن میشدند. این طوری که خیلی بهتر بود.
اما انگار تو دوست داری مخفی باشی. دوست داری همه دنبالت بگردند. شاید برای همین است که اسمت باطن است. اما میدانی تعجب من از چیست؟ از اینکه هروقت میگویند هوالباطن، هوالظاهر هم میگویند. خدایا مگر میشود که تو هم باشی و هم نباشی. هم همه جا باشی و هم هیج جا نباشی.
خدایا به اینجاها که میرسم دیگر معنیاش را نمیفهمم.
خدایا گاهی اوقات تو چقدر سختی.
ذوق نوشت: نامههای خط خطی، نظرآهاری رو دی ماه 1387، از یار قدیمیام ،اعظمجان هدیه گرفتم (ادبیاتی نوجوانانه دارد ولی هنوز هم پس از بارها از خواندنش لذت میبرم)
پس نوشت: تا حالا اتفاقی برایت پیش آمده که خدا را در آن حس کنی؟ حضورش را لمس کنی و ردپای روشنش را ببینی و بگویی: خدایا! با اینکه نیستی، با اینکه به نظر نمیآیی، اما چقدر هستی! چقدر معلومی! چقدر واضح و مشخصی!
یک کمی فکر کن، یادت که آمد ماجرا را برای خدا بنویس.