سلام
بهارشش
.
رفع دلتنگی مادرم یا حفظ آرامش زندگیام
.
کاش به جرم ازدواج نکردن، او را بیعرضه حساب نمیکردند
.
خواب تکراری : گریختن در خواب اگر بدون فریاد و زارى باشد، دلیل شادى و سرور است
.
نود و شش برایم سال پرکنشی! بود.
سالی پر از موقعیتهایی که باید به تنهایی میگذراندمشان، پُر از بیتفاوتی، پر از سختی، پر از ترس و شوق و هزار و یک احساس دیگر. فکرهایی که بابتشان ساعتها از شب، بیدار ماندم. صبحهایی که با حسرتِ خواب سیر! ناچار روز را شروع کردم (خوو خواب یکی از چند موردی است که زنده بودن را برایم لذتبخش کرده است)
سالی که توفیق اجباری سبب شد تا خودم را در عرصههای گوناگون از خشم و عجز و تنهایی تا عشق و شور و ذوق بیازمایم (که نه! آزمایند، آزموده شوم یا هرچی) نود و شش به معنای واقعی کلمه، سالِ آزمون و خطا بود.
حالا که نود
و شش تمام شده، دوست دارم نود و هفت، سالِ خودم باشد. خودم آن طور که راحت
هستم، نه آن طور که دیگران می بینند یا میخواهند که ببینند.
.
این روزها خیلی غمگین بودم ، خیلی خیلی زیاد . در حدی که شاید ده برابر بیشتر از اینکه بخندم غصه خوردم ، بغض کردم و بیشتر ناامید شدم .
دلم نمیخواهد توضیح بدهم. البته توضیح احساسات هم بلد نیستم. خدا رو شکر الان بهترم . تغییری ایجاد نشده فقط زمان گذشته و این گذشت زمان مدد رسان خوبیست. همین
توضیح نوشت:
این جملات از من هست و از من نیست. هرکدام را جایی شنیدم یا خواندم مصداق "جانا سخن از دل ما می گویی" است.
مثلا جمله اول از کتاب خاطرات یک الاغ!