سلام
دچار خوابآلودگی شده بودم.
به گمانم سردیام شده بود. (خوو وقتی خمیازه زیاد میکشم یا چرت میزنم اگر نوشیدنی گرم بخورم مثلا دمنوش دارچین یا شربت عسل! آن حالت خوابآلودگی از بین میرود و سرِحال میآیم) روزه بودم و گویا چارهاش فقط خوااب بید.ولی نمیشد
نه، کار بیرون نداشتم. سوپ افطار و مرغ سحری فردا هم آماده بود
فقط دلم نمیآمد بخوابم. غنیمتیهای اخیرم عالیست خوو.
همانهایی
که از سال گذشته در لیست مطالعه داشتم. یکجا نصیبم شده بود. علاوه بر آن،
از کتابگویا هم دو داستان پلیسی جدید دانلود کرده بودم که بس مشتاق
شنیدنشان هستم و شده بودم مصداق این تصویر
...
"برگ اضافی" منصور ضابطیان را همان ابتدا تمام کردم. خوب بود ولی دو کتاب قبلی رو بیشتر دوست داشتم. نتیجه گرفتم همطاف جزو افرادی نخواهد شد که در رستوران سفارش کباب برگ اضافی میدهند. (... تا به حال شده به رستورانی بروید و مثلا یک غذای پلویی سفارش بدهید و بعد برای اینکه حسابی به خودتان حال بدهید بخواهید یک کباب برگ اضافی هم برایتان بیاورند؟ اگر دو کتاب "مارکوپلو" و "مارکدوپلو" آن غذای اصلی باشند، کتابی که در دست دارید همان "برگ اضافی" است...توضیح ابتدایی ضابطیان)
بعد رفتم سراغ رمان "مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است" . پس از خواندن پنجاه صفحه و اندی به این نتیجه رسیدم کتاب دومی هم نیاز دارم. خوو توضیحات نویسنده خلاقِ این رمان، برای من زیادی زیاد است. اغلب برای خواندن چنین کتابهایی بصورت موازی کتاب دیگری هم میخوانم تا دل زده نشوم. در نتیجه "بیش از اندازه است" رو دست گرفتم. باز هم ترجمهای از جناب مهدی قراچهداغی. برنامهای عملی برای زندگی سرشارتر (ما گرفتار مصرف مفرط هستیم و بسیاری از مردم حالا به این نتیجه رسیده اند که این نیاز به زیادداشتن بهای سنگینی به همراه دارد...)
الان یک سوم رمان را تمام کردم و "بیش از اندازه است" هم صفحات انتهایی است. راضیام
و
پایان خوش: پیشنهادم به شما. اگر داستان دوست دارید و از خواندن قصه لذت میبرید مجله داستان را بخوانید. بس عالیست. روایتهای ریز ریز و حکایتهای شنیدنی. اغلب کتابخانهها هم دارندش
.
.
برقرار بمانید و راضی