سلام

زمستان دوازده

هنوز اینجا هستم و از این بابت شکرگزارم، چون در غیر این صورت این لحظه را از دست می‌دادم. گاهی اوقات بیدار بودن خوب است. ص42

امروز کتاب فوق العاده‌ای رو تمام کردم البته تقریبا خواندن صد صفحه آخر را بارها و بارها به عمد به تاخیر انداختم

گریه کردم الان هم اشک می‌ریزم.

جایی که عاشق بودیم به انگلیسی: All the Bright Places -  رمانی از جنیفر نیوِن – سال2015-  ترجمه فرانک معنوی 

یک عاشقانه نوجوانانه هیجان‌انگیز و البته غم‌انگیز در مورد دختری به نام ویولت مارکی و  پسری به  نام تئودور فینچ  …

دقایقی قبل+ این کلیپ کوتاه را دیدم و باز گریه کردم

یک جایی خوانده بودم شما دوستانی که با آنها خندیدید رو ممکن است فراموش کنید ولی کسانی که با آنها اشک ریختید را نه

در دوران نوجوانی فیلم دوستی، مادر و قانون (هر سه هندی) رو به یاد دارم چون گریه می‌کردم و الان با این کتاب هم اشک ریختم. (از دست مادر تئو عصبانی‌ام هم سن من بود ولی اینقـــــدر بی‌ملاحظه! اینقدر درمانده! کلهم از چنین مادران ضعیف و بی مسئولیتی متنفرم.)


جملاتی از کتاب:

قانون زمین‌گردی می‌گوید: کمی بردار و کمی بگذار    ص43

نگاهی خوب و طولانی به او می‌اندازم. زندگی را آن قدر خوب می‌شناسم که بدانم هرچقدر هم بخواهی، نمی توانی روی ماندن و ثبات چیزها حساب کنی. نمی‌توانی جلوی مردن انسان‌ها را بگیری. نمی‌توانی جلوی رفتن آنها را بگیری. نمی‌توانی جلوی رفتن خودت را هم بگیری...   ص134

خواب، سقوطی بلند از بیداری است و ممکن است هرلحظه اتفاق بیفتد. همه چیز فقط...متوقف می شود.

نیازی نیست نگران باشم که من و فینچ هیچ وقت از گشت و گذارهای‌مان فیلم نگرفتیم. مشکلی نیست که برای یادگاری چیزی برنداشتیم یا این که هرگز وقت نداشتیم آن‌ها را به شکلی که برای کسی جز ما هم قابل درک باشد کنار هم بگذاریم.

چیزی که متوجه آن شده‌ام این است که مهم نیست چه برمی‌داری، مهم این است که چه چیز به جا می‌گذاری.

ص 344