سلام
خر جانوری است که در ایران بسر میبرد و همچنین گورخر از جانوران بومی ایران است و نژاد خر از ایران به سایر کشورهای جهان رفت !
فرانتز آل تیم -ایران شناس آلمانی!
نمی شود از خر نوشت و یاد قصاید ناصرخسرو نیافتاد. ( گویا در ادبیات مکتوب بیشترین استفاده از این کلمه "خر" را ناصرخسرو برده البته در کنار کلمه "خرد")
یقینا شما هم میدانید مردانی بودهاند که در چهل سالگی متحول شدهاند و با اندیشه و خرد خویش، بخشی از تاریخ را به نام و یاد خود اختصاص دادهاند. ناصرخسرو! یکی از کسانی است که بعد از یک رویا و در چهل سالگی دگرگونی فکری عظیمی را تجربه کرد و مسیری متعالی را پیمود.
همین موضوع را در مورد سنایی و عطار هم داریم. اینها در سنی که دوران باروری شخص است به ناگهان تغییر روش دادهاند. تا قبل از چهل سالگی یک روش معمول زندگی داشتهاند و از مزایا و مواهب زندگی و احیانا از شادیهای زندگی بهره گرفتهاند. ولی یک دفعه در چهل سالگی بنا به یک تکان عجیب! تغییر مسیر دادهاند و راه دیگری را در پیش گرفتهاند؛ که راه عرفان و فکر و انسانیت است.
ناصرخسرو، قصیده سراست اشعارش نرمی غزل را ندارد منتهی سخنان اخمویش به دل می نشیند ... ( البته به دل همطاف)
- ایرانی دوگانهاندیش است. همیشه دو عامل در درون او کار میکنند و گاهی این دو برخورد دارند. یکی از آن دو «ایرانیت» است. یعنی یادگارهایی که از گذشتهی دور دست ایران میآیند... تنها کشوری که اسلام آورد و از گذشتهی خود نبُرید، ایران بود. تمام خصوصیاتش انتقال پیدا کرد و پوشش دیگری یافت ولی در ماهیت همان ماند. البته این موضوع بیش از هر کسی مدیون فردوسی است... اتفاقا از خصوصیات ناصرخسرو این است که بیش از هر کسی به فردوسی شباهت دارد و بیش از هر کس از شاهنامه تاثیر گرفته است.
- خصوصیت دیگر او این است که شاعرِ ساکن، نیست. شاعری است که سر گذاشته است به سفر. این از وجدان ناآرام اوست. آنچه دلخواه او بوده در محیط ساکن، به دست نمیآورده است. پس رو میگذارد به سفرهایی که پُر خطر و دردسر بودهاند. البته تجربهاندوزی و کنجکاوی هم داشته است و این که بداند در دنیا چه خبر است و مردم چه میکنند و در چه حالتی هستند و زندگی چه مفهومی به انسان عرضه میکند.
حالا گزیدهای از خرنوشتهای ناصرخسرو متحول شده ما:
نیستی مردم تو بل خر مردمی، زیرا که من... صورت مردم همی بینم تو را و فعل خر
جز کم آزاری نباشد مردمی، گر مردمی... چون بیازاری مرا؟ یا نیستی مردم مگر؟
...
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است... گرچه مردم صورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی... چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
...
بیدین خر است بیشک ورچه به چهره خر نیست
بیدین درخت مردم بید است بارور نیست
...
کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد... اگر چه چهرهش خوب است طبع خر دارد
و
در انتها
ایزد خرد ز بهر چه دادهستت؟... تا خوش بخسپی و بخوری چون خر؟
بر نه به سر کلاه خرد وانگه... بر کن به شب یکی سوی گردون سر
منابع : اینجا و گنجور