سلام

پاییز بیست

 

نخست:

مرگ که صدایش بلند شود هرکسی به تعجیل می‌افتد. یکی می‌افتد به عبادت و نماز و روزه قضا. یکی برای این که بعد از خودش در کش واکش ارثیه حق و ناحقی نشود وصیت می‌کند. یکی دیگر برای اینکه حلالیت بطلبد و از مردم رضایت بگیرد به تکاپو می‌افتد. یکی هم برای اینکه به عشق و حالش، که به خاطر دویدن‌های بی‌حاصل فرصتی برایشان نداشته، برسد می‌زند به بی خیالی و هرچه را جمع کرده می‌خورد و می‌نوشد و... همه‌اش به این برمی‌گردد که چی برای آدم کمبودش بزرگ شده باشد

جملات بالا از رمان - وقت‌ِمعلوم - است.

معمایی بود یعنی دوست داشتی ادامه دهی تا متوجه شوی چی به چیست ولی آنچنانی نبود که توقع داشتم. (نه به میزان نامزد جایزه ادبی بودن و توصیه شده در یه برنامه کتابی!)

پرکشش بود ولی جذاب نه. جز همان معما گونه بودنش. داستان طوری بود که تشویق می‌شدی تا انتها ادامه دهی ولی... به نظرم برای کسانی که دوستدار مسائل سیاسی و سلول انفرادی و سیگار! هستند جذاب استwink

 

بعد:

گاه نیاز دارم با کلمات سرگرم شوم. کلمات لذتبخش می‌شوند برایم.

دیگری! گفته بود: گاه برای خودش یه سوژه انتخاب می‌کند صرفا برای اینکه درباره‌اش مثل زمان مدرسه، انشا بنویسد و حالش خوب شود.

اینبار خدا

 

با  خدا چند واژه بلد هستید؟ چند مَثَل؟ یا چند بیت؟

خداترس

خداحافظ

کدخدا

ناخدا

خداداد

خدابنده

خدابیامرز (خداآمرزیده ؛مرحوم )

خدا بدور (پناه بر خدا. مقابل ماشاءﷲ)

 

ناخدا رو در تی وی، قبل از خبر19 شنیدم (در برنامه پارسی را دوست بداریم!)

ناخدا: خدای ناو  بوده - صاحب و مالک ناو. بعد به رسم جابجا نویسی ما، ناوخدا شده و در گویش واو حذف و اینک ناخدا ست.

این جابه جا کردن کلمات رو در ترکیباتی دیگر هم داریم مثل

پزشک دندان... دندان پزشک

خانه کتاب... کتابخانه

سرای مهمان... مهمانسرا

...

اینها هم چند مَثَل و شعر خدایی!

 

گل بی عیب خداست

خدا پاکمان کند، خاکمان کند

خدا خر را دید شاخش نداد

خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب بهم می‌اندازد 

و

خدا گر ببندد ز حکمت دری
برحمت گشاید در دیگری .
سعدی

 

 

 

قبلتــــر: 

شوخی کده

** دلالت بر بودن