سلام

پاییز یازده

 

امروز صبح، در وزش نسبتا شدید باد! زدم بیرون

ابتدا سری به گرامی والدین زدم. نوآوری صدا و سیما شبکه‌ها را به هم ریخته است و گیرنده دیجیتال! کانال یابی مجدد، نیاز داشت. ارجمند بابا خواب بود و گرامی مادر، از فرصتِ حضور من، استفاده کرده سریع رفت حمام. نیاز داشت با خیال راحت برود دوش بگیرد. در همین مدت جستجو کانالها انجام شد. هرچند به گمانم لازم است فردا هم دوباره جستجوی کانال را اجرا کنم خب در تبلیغ گفته فردا 99/9/9 زمان اجرایی شدن این طرح فول اچ دی است.

 

بعد رفتم بافتکده!

ارجمند بابا ژاکتی می‌خواست که در بازار یافت می نشد ( جلوباز... جیب دار... سبک!) چاره در این دیدیم که سفارش بافت ماشینی بدهیم. به توصیه خانم بافنده! یک ژاکتِ شسته شدهِ ارجمندبابا را همراه بردم جهت اندازه و نمونه. کاموای خرید قبلی داشت که برای ما هر کلاف=پانزده هزار تومان حساب کرد.

برای بیعانه صدهزار تومان، پول کاموا را واریز کردم به کارت ایشان (با محاسبه بافنده، گویا هفت کاموا نیاز داشت + همان میزان دستمزد). قول ده روز تا دو هفته را داد ان شاءالله صدهزارتومان دستمزد وقت تحویل ژاکت.

 

نانوایی آن محله، خلوت بود. تعجب کردم! این روزها نانوایی‌ها چه تنوری چه ماشینی اغلب شلوغ هستند. گویا آرد کم است و پخت، سریع تمام می شود.

فقط یک نفر! بیرون نانوایی ایستاده بود، منتظر تا نفر داخل بیرون بیاید. و همان یک نفر هم وقتی تعجب مرا دید گفت اینجا هم شلوغ می‌شود شما بموقع رسیدی

خوشبختانه پس از چند دقیقه! من وارد نانوایی شدم. نان بربری فری، پسرکی نوجوان با لباس و کلاه سفید تمیز و دستکش بدست سریع چهار نان مرا آورد و منتطر ماند سه هزار و دویست، کارت بکشم بعد کمک کرد نانها را داخل ساک همیشه همراهم بگذارم.

از خرید نان خوشحال بودم که متوجه هایپرمارکت نزدیک نانوایی شدم و یاد سفارش صبری خانم (همسایه قدیم) افتادم. دنبال روغنِ جامدِ ساعی، می گشت. خب ایشان روغن مایع دوست ندارد. قبلا پی سفارش همسایه! سراغ دو سوپر مارکت مجتمع رفته بودم روغن جامد نداشتند. منتهی این هایپر! سه تا یک کیلویی داشت که پس از هماهنگی تلفنی با صبری خانم، دو قوطی خریدم چهل هزار تومان. (قیمت درج شده روی در 108000 ریال)  

 تحویل روغن به صبری خانم، بهانه‌ای شد تا پس از یک سال بروم آنسو.

پاییز زیباتر است بین درختان پارک.

 

صبری خانم، در این یک سال گذشته با فروش سی درصد از سهام عدالتش، تلویزیون قدیمی رو عوض کرده بود و راضی از صفحه بزرگ و تخت ایکس ویژن.

و طبق روال برای خرید گوشت اول وقت، رفته بود فروشگاه افق کوروش. دو بسته نشانم داد. بسته ساق مرغ - آوا پروتین خریده بود 123هزار تومان! که با یک بسته گردن (گوشت قرمز) هم قیمت بود. البته من هم ده روز پیش، ساق مرغ را گران خریده بودم منتهی سی تومان ارزانتر از خرید امروز ایشان. 

کمتر از نیم ساعت آنجا بودم. پس از خوردن یک شکلات کنجدی و شکایت از جوشهای سرسفید و دردناکم به اصرار ایشان یک خیار هم پوست گرفته و خوردم.

مسیر برگشت را سوار اتوبوس شدم. پیاده روی در هوای خنک و ابری را دوست دارم ولی باد، سرد بود و سرماخوردگی در کمین!

 

 

پ ن : درباره خرید اینترنتی و بسته های پستی! بعدتر خواهم نوشت.