سلام

بهار شش

 همچنان معتقدم نیازهای اولیه و لازم زندگی آدمیزاد؛ خوراک، پوشاک و مسکن است. هرسه، از نوع خوب، ها ( خوب، نه بهترین ). با این همه،به قول دوستی؛ آدمی برای زندگی، برای خوشحالی و برای شادمانی به چیزی بیش از نان و آب و سقف و لباس و زاد و ولد احتیاج دارد . اینکه بتوانی از عمق وجودت بخندی، گریه کنی، دوست داشته باشی، عشق بورزی و لذت ببری...

برای داشتن تمامی این حس‌ها، خندیدن و گریه و شادی، گویا لازم است با دیگران باشی، برخوردها روی دهد و بگویی و بشنوی

...

نشستم نوشته‌های سالهای قبل را مرور می‌کنم. این بار رفتم سراغ همساده ها

اغلب فکر می‌کنم در زمان خوبی به دنیا آمده و کودکی و نوجوانی را سپری کردم. گاه تماشای تکرار سریالها... شنیدن و دیدن زندگی مشابه دیگران، آرامم می کند. حس شبیه بودن و تنها نبودن، شاید تحمل و پذیرش نواقص و کاستی‌ها را بیشتر کند و حسِ دوست داشتنیِ عشق را، ملموستـر...

...

  دقت کردید وقتی به هم می‌رسیم می‌گوییم "حالِت چطوره؟" ( حالتان خوب است؟ )

نمی‌گوییم گذشته ات یا آینده ات، می‌گوییم "حال" ت

(حالتون خوبه ؟ احوالتون چطوره؟ اوضاع زندگی خوب پیش میره؟ همه‌چیز بر وفق مراده؟)

بااینکه می‌دانیم که گذشته و گذشته ها، بر حال خوب امروز تاثیرگذارند (حالا برای یکی خیلی، برای دیگری کمتر) با اینحال امیدوارم حال امروزتان خوب باشد خوبِ خوب

و شُکر از اینکه امروز هستیم و روزهای پیش رو هست. امید به حالی بهتر، روزگاری پربارتر