سلام
پاییز دو
خُب اگر قرار باشه درباره چیزایی بنویسیم که بابت داشتنشون باید خداروشکر کنیم
در ابتدای لیستم
سلامتی نیست. خانواده و امنیت هم نیست
ولی سواد هست، (سواد ها، نه مدرک تحصیلی که به لطف زمانه! دارندگانش فراوانند ولی به جهل یا سهو یا عمد! خواب را خاب می نویسند)
کتاب هست ( کتابها رفقای خوبی هستند بس ارزشمند)
اینترنت هست (قبل از آن توانایی مالی استفاده از آن هم)
وبلاگ هست (الحمدالله کمی دیر ولی خوب زمانی بلاگر شدم)
اینستا هست ( قبل از آن شکر برای داشتن موبایل)
حساب بانکی هم هست.
و
خبر اینکه سیزده سال از اینجا بودنم گذشت.
من از طریق وبلاگ وارد دنیای بزرگتری شدم. البته قبلتر کتابها مرا با همنوع های متنوع در اقصی نقاط جهان! و روزمرگی هایشان آشنا کرده بودند ولی این یکی، بروزتر و نزدیکتر بود .
آشناتر: همشهری،هم استانی، هموطن. هم سن و سالهایی با زندگی های متفاوت
خیلی وقتها با خواندن نوشتههای بقیه فهمیدم که اون حس و حال و احوال! مختص من نبوده و نیست و خیلیهامون درگیرشیم. خداییش دریچهای رو به دنیاهای نو بود برام. خداروشکر
سخته که یه اتفاق جالب برات بیفته بخونی یا ببینی و کسی رو نداشته باشی براش تعریف کنی و این غمگینم میکنه. اعتراف می کنم قبل از وبلاگ غمگین بودم.
برای منم همینطور بود ...
انقدر که از وبلاگ خوشم اومد هنوزم که هنوزه ... میخوام به نوشتن و خوندن و حضور توی این محیط ادامه بده ...
ولی خب شاید دنیاهای جذاب دیگهای هم باشه در کنار دنیای وبلاگنویسی ...