زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن...

برداشت از کانال تا انتهای افق

... خداوند خیرکثیر دهد به کسانی که قلم دست می‌گیرند و وقایع را ثبت می‌کند و خیر بیشتر به کسانی که ناشر و گسترش دهنده این نوشته‌ها هستند. همین‌ها هستند که شخصیت‌ساز و هویت‌ساز هستند.

این روزها خواهد گذشت. همان طور که پیش از این گذشته. همه این حوادث تا فجیع‌ترینش، در تاریخ رخ داده و عرصه‌های ابتلای دنیاست که ما هم از آن مستثنا نیستیم؛ تا بد و خوب ما و پیشتاز و موثر ما مشخص شود. اما آنچه بیش از همه توجه‌ام را به خود جلب کرده است که سر سجده سپاسگزاری بر نداریم اینست که در این خط و راه و صراط هستیم.

می‌توانستیم ما هم غیر این باشیم. می‌توانستیم ما هم شامل این لعن باشیم که «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک» اما نیستیم.

و اینگونه هرکس در تنهایی خود می‌تواند بفهمد در حزب الله است یا در حزب غیر از الله... از این روست که برای مومن، یاس هرگز رخ نمی‌دهد.

چرا که بر مبنای آیه قرآن، رسالت و ماموریتش را در این دنیا مبارزه با باطل می‌بیند، وقتی از صمیم قلب معتقد است که زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن.

بر شما باد به خواندن کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» دست نوشته‌های شهید چمران در آمریکا، لبنان و ایران، وقتی روزگار لبنان را اصلا پیش از انقلاب اسلامی، پیش از وجود جمهوری اسلامی ایران شرح می‌دهد که چگونه اسرائیل روستا به روستایش را با خاک یکسان می‌کرده. مدرسه می‌زده. محل سکونت مردم را می‌زده و جایی از جنایتش در امان نبوده و چقدر کشته روی کشته می‌افتاده. می‌فهمید که داستان وجود این سگ هار! واقعی است. ربطی به سیاست‌های امروز ندارد.

 می‌فهمید وقتی می‌گویند اسرائیل شر محض است و باید از صفحه روزگار محو شود، ریشه تاریخی دارد و دلایلش پر واضح! روشن است که برای جنایت متولد شده، با جنایت بر این سرزمین حاکم شده و با جنایت برقرار مانده.

اینگونه است که مبارزه هم متولد می‌شود! اینگونه است که انسان‌هایی که بر مبنای فطرت خدایی زندگی می‌کنند نمی‌توانند سکوت کنند و بی‌تفاوت به خورد و خواب و شهوت مشغول باشند.

وقتی امروز می‌بینیم که به زعم خیلی‌ها، تصور می‌شد که اسرائیل فقط یک سرزمینی می‌خواست برای زندگی کردن. بعد از آن گوشه‌ای نشست و زندگی‌اش را ادامه داد. نه! او نقشه خاورمیانه جدید را کشید و هیتلروار به این اندیشید که چرا همه این زمین‌ها برای من نباشد.

اما خب تا بوده تاریخ پر از این فرعون‌های متوهم بوده که سرنوشت همه‌شان یک شکل بوده؛ نابودی!

اگر اینها هم اهل خواندن تاریخ بشریت بودند می‌فهیدند که اصلا سنت و چینش این دنیا، امکان برقرار ماندن باطل را در خود نمی‌پذیرد و دیر یا زود هرکس باطل و اهل باطل است به شکلی فردی یا جمعی نابود می‌شود.

 فردی می‌شود نمرود که با یک پشه که راه تنفسش را بست با صورت به زمین افتاد.

و جمعی می‌شود فرعون و لشگریانش که با امواج از هم شکافته دریا، در یک لحظه برای همیشه نابود شدند.

این داستانِ تکراریِ تاریخ در هر دوره بشری، پایان روشنی دارد.

 حزب الله هم الغالبون.

 و به شکل طبیعی باطل نابود شدنی است.