سلام
پاییز ده
سال پیش رو، 99- 2020 ، سال موش است! موش؟
امسال سال چی بود!؟ یادم نیست البته به خاطر دارم که...
سلام
پاییز ده
سال پیش رو، 99- 2020 ، سال موش است! موش؟
امسال سال چی بود!؟ یادم نیست البته به خاطر دارم که...
سلام
پاییز هشت
اسفند و اسفندونه، اسفند سی و سه دونه، قضا به دور، بلا به دور، به حق این صاحب نور، مرغ زمین، مرغ هوا، جن و پری، آدمیزاد، بترکه چشم حسود، بترکه چشم بخیل... به حق شاه مردان، درد و بلا بگردان!*
آبان تا الان وطنی خواندم و دیدم. داستان ایرانی، فیلم ایرانی.
خوب بود و دلنشین.
کتاب : بسته به جونم ، خانه لهستانیها و خاطرات سفیر
و
فیلم: پدر آن دیگری، ناخواسته، آوای زمین و فرشتهها با هم میآیند
(فیلمها بیشتر به دلم نشست ها)
* رمان "بسته به جونم" که در قسمتی از کتاب باز(سری سوم) معرفی شده بود! منقل بدست با دود کردن سپنج (اسفند) شروع میشود.
سلام
پاییز هفت
اگر دریای شمال را دیده باشید بیشتر متوجه آرامش ساحل جزیره میشوید. آرام و زلال!
سلام
پاییز شش
تاریخچه:
گفته شده حدود پنجاه سال پیش، در سال 1349 هیاتی از کارشناسان خارجی و داخلی رفتند جزیره کیش و با توجه به سواحل زیبا و آب شفاف دریا و مناظر بسیار چشم نواز، آن را بعنوان مرکز توریستی تجاری بین المللی انتخاب کردند.
سلام
پاییز پنج
هفته پیش سفر بودیم... امــــروز نشستم برای بروزرسانی و مطلب جدید که +این نوشته درباره میگرن توجهام را جلب کرد. به دلم نشست. چشمانم خیس شد و ...
سلام
پاییز چهار
نخست:
دختر...خواهر...نوه...خواهرزن...خاله...خواهرشوهر...دخترعمه...دخترعمو...دختردایی
کمتر از انگشتان دست!
میتوانست ادامه داشته باشد:
همسر...عروس...زنداداش..جاری...زنعمو...زندایی...مادر و مادرشوهر... مادرزن...مادربزرگ
نشستم نقشهایی که دارم و ندارم را لیست میکنم . الها! بر داده و ندادهات شکر
بعد:
به نظرتان این دو! یکی هستند؟
پاییز یک
سلام
طبق سنتی مسبوق*، همین اول فصلی کشکولی ارائه میدهیم تا که قبول افتد و که در نظر آید
در درایو E لبتاپ، یک پوشه دارم از فیلمهای دانلودی! دیشب هواشناس رو دیدم. قشنگ بود. (ورزش تیر و کمان، شیک است ها)
در این فیلم، مراسم سوگواری در زمان حیات هم جالب انگیز بید.
"... اینجا جاییه که دوستان و اقوام دور هم جمع شدن. درست همانطور که میرن به مراسم سوگواری، فقط با این تفاوت که اون فرد زنده است تا بتونه همه رو ببینه"
سلام
تابستان بیست و چهار
الان هم سیر هستم هم دست و روی شسته و مسواک زده، آسوده نشستم. خدایا شکرت
همطاف متوجه شد که اجاق گاز، بسی بسیارزیاد ضروریتر است تا یخچال.
خب گرسنه باشی اجاق باشد. تخممرغ میخری. بعد با نیمرو سیر میشوی.
منتهی یک یخچال باشد با انواع گوشت سفید و قرمز. انواع سبزی بسته بندی. حبوبات پخته نیمه آماده... هیــــچ به دردت نمیخورد مگر اینکه کره مربا، خامه عسل بخوری یا پنیر و گردو . از غذای گرم خوشمزه! خبری نیست.
(اگر کتری برقی نداشته باشی، حتی از نوشیدنی گرم هم خبری نیست. با اجاق میشود آب جوش آورد و شربت عسل نوشید. دمنوش بابونه یا چای )
یاد دوران دانشجویی بخیر. پلوپز برایم حکم اجاق داشت. هم آب جوش می آورد. هم انواع خوردنی تخممرغی ( آبپز، املت،نیمـــرو، خاگینه...) می پخت.
سلام
تابستان بیست و یک
مناسبتی نوشت: از وبلاگ زمزم-مهربان مینو، دعوت شدم به نوشتن درباره یک موضوع جالب انگیز: ماجرای وبلاگ نویسی من
هرچند 31 آگوست (نهم شهریور ماه) روز جهانی وبلاگ بود ( ترکیبی از دو واژه وب -فضای وب و لاگ -واژه یونانی به معنی دفتر گزارش سفر کشتیها! البته لاگ در زبان تخصصی کامپیوتر به پروندههایی گفته میشود که گزارش وقایع را ثبت میکند)
که اکنون نیز در یک بازی نگارشی به صورت 31og نوشته میشود تا یادآور کلمه بلاگ باشد.
با اینحال گویا وبلاگ نویسی فارسی، در تاریخ شانزده شهریور 1380 آغاز شده است. روزی که سلمان جریری اولین مطلب فارسی را در صفحه وبلاگ شخصیاش روی اینترنت قرار داد. آن هم توضیحی درباره weblog !
سلام
تابستان بیست!؟
شونصدسال از خدا عمر گرفتیم (یا خودش بهمون عطا کرد) و تازه امسال تابستان، گرفتار حساسیت فصلی شدیم.
گویا اغلب درختان در اواخر بهار گردهافشانی میکنند. به همین دلیل علفها و برگ گیاهان در این ایام موجب حساسیت تابستانی میشود. خب مجتمعی که ساکن آن هستم احاطه شده با کلی درخت و چمن و ...
البته شکرخدا! نسبت به دو ماه قبل، هم تعداد عطسهها هم واکنش های آلرژیک کمتر شده منتهی هنوووز روز زیبای تابستانی خود را با آبریزش بینی شروع میکنم