سلام
زمستان سه
خداییش عجب زمانی وارد این دنیا شدیم ما
یکبار فقط یکبار، فرصت حضور در چنین سالی را داریم 2020.
1010 نبودیم و 3030 آن دنیاییم بسلامتی
...
سلام
زمستان سه
خداییش عجب زمانی وارد این دنیا شدیم ما
یکبار فقط یکبار، فرصت حضور در چنین سالی را داریم 2020.
1010 نبودیم و 3030 آن دنیاییم بسلامتی
...
سلام
زمستان دو
نخست: سحرخیزی
گفته شده فردای زلزله، سر هر کوی و برزن یکی دو تا سالخورده دیده میشد که برای اقوام از دست رفته مویه میکردند.
سالمندان زنده ماندند چون بنا به عمر و عادت سحرخیز بودند. زلزله صبح زود صبح جمعه پنجم دی حوالی پنج و نیم، بم را تکاند وقت خواب نوشین.رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
سلام
پاییز بیست و چهار
هنووز دست و بالم دردنااک است. از تصادف کذایی؟ نه. از اثاثکشی دیروز (یکی از گرامی خواهرانم ساکن گلبهار شد خوو)
به قول خواهرزاده، عضلاتمان ورزش ندیده و ضعیف است که چنین پس از چندساعت کارکشیدن، کوفته و دردناک شدند.
یادش بخیر! سالها قبل در جلسات ابتدایی سوارکاری هم، دردهایی مشابه داشتم. کوفته و خسته.
ابتدا بدن، گرم است و چیزی نیست ولی پس از یک چُرت یا خواب کوتاه! تااازه کوفتگی دردآلود رخ مینماید.
راستی صبح از رادیو نمای استانی شنیدم امـــــروز سه شنبه روز حمل و نقل است. جالب اینکه سالها قبل در چنین روزی - در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳- برادران رایت! توانستند اولین هواپیمای خود را چهار بار به پرواز درآورند.
به نظرتان تاکسی هوایی! چه زمانی در شهر ما فعال می شوند؟
سلام
پاییز بیست
نخست:
مرگ که صدایش بلند شود هرکسی به تعجیل میافتد. یکی میافتد به عبادت و نماز و روزه قضا. یکی برای این که بعد از خودش در کش واکش ارثیه حق و ناحقی نشود وصیت میکند. یکی دیگر برای اینکه حلالیت بطلبد و از مردم رضایت بگیرد به تکاپو میافتد. یکی هم برای اینکه به عشق و حالش، که به خاطر دویدنهای بیحاصل فرصتی برایشان نداشته، برسد میزند به بی خیالی و هرچه را جمع کرده میخورد و مینوشد و... همهاش به این برمیگردد که چی برای آدم کمبودش بزرگ شده باشد
جملات بالا از رمان - وقتِمعلوم - است.
معمایی بود یعنی دوست داشتی ادامه دهی تا متوجه شوی چی به چیست ولی آنچنانی نبود که توقع داشتم. (نه به میزان نامزد جایزه ادبی بودن و توصیه شده در یه برنامه کتابی!)
پرکشش بود ولی جذاب نه. جز همان معما گونه بودنش. داستان طوری بود که تشویق میشدی تا انتها ادامه دهی ولی...
سلام
پاییز نوزده
.
صبح، از بانک که بیرون آمدم حوالی نه و نیم بود . آن سمت خیابان سوار اتوبوس شدم. خط15. اتوبوسی نو و خلوت. هنوز جاگیر نشده بودم که مردی خوش صدا که او هم تازه سوارشده بود شروع کرد به دف زدن و خواندن شعری درباره غریبی و استمداد از امام رضا. بغض کردم و دلم اشک خواست (تاثیر موسیقی بود یا خالی شدن حساب بانکی! هرچه بود دلم لرزید) نصفی از هفت هشت نفر مسافر قسمت بانوان، پول بهش دادیم. او ایستگاه بعد پیاده شد ولی حال من باقی ماند تا... رسیدن گلبهار و مشغولیتهای جدید
خدایا شکر برای مشهد.شکر برای بانک. شکر برای اتوبوس. شکر برای شنوایی. شکر برای دلی لرزان. شکر برای کیف پول. شکر برای توانایی بازگوکردن.
خدایا شکر که هستی.
همین
سلام
پاییزهفده
حالی دیگر دارم! شاید تاثیر گیاهدرمانی باشد
امروز شمعدانی را بوسیدم. دست به سر قاشقی کشیدم و با تحسین به موسی در گهواره (زیپلین) نگاه کردم. گَرد از سر و روی سانسوریا و برگ انجیری گرفتم و ساقه های آشفته برگبیدی را مرتب کردم.
پرده را کنار زدم تا گندمی نور ببیند و نخل مرداب را گذاشتم کنج دیوار نزدیک بخاری تا گرم شود.
خدا رو شکر برای نعمت دستها... شکر برای داشتن حس لامسه
این اواخر خود را لمس کردهاید؟ بازوها... سر و گردن... انگشتان دست و پا. حس خوبیست حس امنیت، گرما و زندگی
پ ن : عکس از اینستاگرام کمال شبخیز
پ ن: کشف تازه! لمس و ماساژ ساق و کفِ پاها، مسکن و آرامشبخش است به وقت دردِسر. والا
سلام
پاییز شانزده
نمیدانم الان که در حال خواندن این پست هستید، حال دلتان چطوره؟
امیدوارم خوب باشید
الان پنجشنبه شب است. یادم باشد سپنج (اسپند) دود کنم. سفارش گرامیمادر است که هر شب جمعه، برای آرامش درگذشتگانمان حتما انجام شود با ذکر صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
سلام
پاییز پانزده
امروز آفتاب شد. رفتم سراغ لباسشویی - پهن کردن لباسها و هواخوری آنها، آب و هوایی مناسب مثل امروز می طلبد-
ارتباطات مجازی محدود شده!
سلام
دلم گرفته خیلی
ربطی به برف تهران و سرمای مشهد! ندارد
به گرانی بنزین هم مربوط نیست. خوو امروز 8صبح بدون هیچ تفاوتی سوار اتوبوس شدم رفتم پایانه و با اتوبوس بین شهری!و مترو و تاکسی رسیدم درمانگاه بیمه. دندان پرکردم. رفتم بیمارستان عکس دندان گرفتم. گوشت خریدم و 11برگشتم. ظهر وقت خبر! از غافلگیری برف تهران شنیدم. از تجمع اعتراض گونه مردمان بعضی شهرها از جمله مشهد! (برای گرانی بنزین یا نگرانی از گرانی ادامه دار سایر اقلام) باز مردمان جنوب -خرمشهر و آبادان و کمی اینطرفتر سیرجان-
دلم گرفته احتمالا به سردردم مربوط باشد. به گلو درد و احتمال یه دوره دیگر سرماخوردگی و کسالت هم ربط دارد شاید
...
قطع اینترنت مودم هم دلگیرانه است. به وقت شب پس از غروب! الان با سیم کارت ایرانسل و مودم جیبی وصل شدم
فقط هم اینجا باز می شود. بلاگفا نه، جی میل نه، فقط بیان!