سلام

بهار سه



عجیییب خوابی دیدم رنگی ( بیشتر رنگ‌ها گرم )

میان انبوه جمعیتِ مخلوقات، بودم برای شرکت در مراسمی با حضور خدا.  یا بدلیل کمبود جا، یا تاخیر خودم و یا الله الاعلم، پشت در تالار مانده بودیم. دیدم یکی از فرشتگان بالابلندِ دربان، چیزهایی می گوید که به دلیل ازدحام شاید هم، حواس پرتی نشنیدم. رو هوا می پرسم چی شـده؟ چه کنیــــم؟ جواب می شنوم "گفته اند خواسته و آرزو و حاجت و غیره تان را نوشته و تحویل همان فرشته بالابلند دهید رسیدگی می شود"

خوشحال می نویسم و درحالیکه از سمت راستم راه باز می کنم خودم را می رسانم جلو و


برگه عرایضم را می دهم دست فرشته. که ایشان هم پس از یک نگاه  به آرزوهایم، رو به من می گوید: مگه تو جواب نمی خواهی بنده خدا! و ادامه می دهد:  نشانی ندادی که.. و خواسته هایم را برمی گرداند. منم همانجا  زیردستش با عجله آدرس را می نویسم و رو دست ، بالا می گیرم ( ایشان خیلی بالابلند بودند خوو ) ولی باز... با مهربانی همراه همان نگاه معروف بالا به پایینِ ( عاقل اندرسفیه ) و اشاره به تنوع مخلوقات سرتاسر گیتی! ازم خواست دقیقتر بنویسم ...

کهکشان راه شیری  منظومه شمسی سیاره زمین قاره آسیا کشور ایران استان خراسان رضوی شهر مشهد شهرجدیدترگلبهار محله خاوران خیابان ... ای داد بیداد کدپستی را چه کنم!؟

می‌روم سراغ کارت ملی‌ تا کد مرقوم شده پشت کارت را یادداشت کنم که می‌بینم باز، ای داد بیداد! این کد مربوط به منزل پدری چندسال پیش مشهد است و الان نیز به فنارفته و چیزی ازش باقی نمانده ( در طرح نوسازی بافت فرسوده شد پارکینگ! )

 گرمم شده بود و دچار نفس تنگی هم، شدم. حالا از فشار جمعیت مخلوقات‌الهی، بود یا استرس و ناراحتی؛ نمی دانم. همانطور که به بالا و آن بالابلند چشم داشتم آوای زنگی آشنا نگاه همه را مشتاقانه  به سمت درِ تالار، معطوف کرد و منم نیز

فقط می‌دانم دهانم باز ماند از ...

باز شدن در، همان و

دیدن لامپ کم مصرف بالای سرم همان .

 



 

چندی قبل، حرف از "خواب دم صبح" شده بود در وبلاگ یکی از گرامی دوستان، یاد این خواب چندسال پیش افتادم.

خوو هم رنگی بود هم از معدود خوابهایی که بعد از بیداری به یاد داشتمش بدون نگرانی و حال بد ^_^

 

و


 آغاز بهار معنوی و فصل ارتباط با خدا مبارک باد.

ماه رجب را فصلی نو در ارتباط با خدا قرار دهیم.

برای ارتباط با خدا «وقت» بگذاریم با او مناجات کنیم و از او احتیاجات خود را بخواهیم؛... ما روزی نزد خدا باز خواهیم گشت و دیگر تا ابد در کنار او خواهیم بود. برای روز ملاقات با خدا آماده شویم. خدا مهربان است و چه بسا با یک گفتگوی ساده، بنده‌اش را به خود مقرب نماید و لذت نزدیک بودن به خودش را به ما بچشاند.



برقرار بمانید و راضی