سلام

یک سری کارها هست که من هیچ وقت انجام نمیدم! مثلا من هیچ وقت نمیپرم هوا و عکس بگیرم! به نظرم کار مسخره ایست که به جای لبخندِ ملیح زدن و  ژست گرفتن، بین زمین و هوا معلق باشم و بخوام به دیگران بقبولونم که من اینقدر آدم خوشحال و باحالی هستم که میتونم تا ارتفاع یک متر بر جاذبه زمین غلبه کنم و تازه اون رو به ثبت هم برسونم!

 و یا مثلا من هیچ وقت نمیرم خدا تومن، پول بی زبون رو بدم و کیف بِرَند بخرم. هر چقدر هم که پولدار بشم مطمئنم که هیچ وقت اینکار رو نخواهم کرد. برای من ارزش یک کیف در حد یک کیف و حالا طرح و رنگ و جنسش است و نه بیشتر. نه در حد اسم سازنده اش و نه در تعداد چشمهایی که قراره به سمت من بکشاند و نگاه تحسین آمیز یا حسرت زده تحویلم دهد! من می‌دانم که هیچ وقت برای اثبات خودم به دیگران پول به جیب شنل و هرمس و لویی ویتون نخواهم ریخت و راستش کسایی که این کار رو می‌کنند هم، احمق می‌دانم. (کفش حسابش فرق دارد، بعضی کفشها ارزش پول گزاف رو دارند، حالا نه خدا تومن! ولی همون قدری که به من راحتی و راه رفتن بی دردسر عطا کنند)

خیلی کارهای دیگر نیز هستند که من هیچ وقت انجام نمیدم، تغییر رنگ موی سر و ابرو یا تغییر فرم ناخن و بزرگ و کوچک کردن اعضای صورت و...  (آرایشگاه رفتن برای من در حد مرتب شدن ابروها یا کوتاهی مو است)

و

نکته مهم: من خیلی کم برای خودم زندگی کردم. بلی، گویا من دوست دارم برای دیگران زندگی کنم و این خصلت خیلی بدیست.

مثلا من هیچ وقت برای دل خودم آرایش نمی‌کنم، اگر قرار باشه تمام روز رو خونه باشم، حتی کرم ضد آفتاب صبحم رو هم زورم میاد بزنم.

یا آشپزی... اگر فقط خودم تنها باشم ترجیح میدم غذای همیشگی رو بخورم (تا چندسال پیش! غذای همیشگی‌ام ماکارانی بود ولی ورم معده و کم آوردن نفس و ... مرا کشاند به سمت پلوخوری) الان خداروشکر دقت بیشتری برای خوردن، صرف می‌کنم اینکه چه وقت بخورم و چی بخورم. با اینهمه باز هم غذای ساده سالم رو ترجیح میدم تا پخت یه خورش پُر مخلفات. اجاق گاز من اغلب خاموشه مگر وقتی که هوای آشپزی به سرم بزند. آن وقت هر چه در یخچال هست بیرون می آورم و دو سه نوع غذا می پزم تا سرحال بیایم..

اینکه من برای خودم بهایی ندارم و این وجود دیگرانه که به زندگی من معنا میده خیلی برام خطرناک شده.

گویا لازمه یاد بگیرم که خونه ام رو برای احترام به شخص شخیص خودم مرتب کنم نه برای آمدن دیگران.

 لازمه یاد بگیرم که هر از چند گاهی خودم رو به یک رستوران شیک دعوت کنم فارغ از ترس هزینه اضافه و تلف کردن وقت.

 لازمه یاد بگیرم حتی برای لباس خونه هم علاوه بر راحتی و جنس مرغوبش به خوشگلی و رنگوارنگی اش هم توجه کنم.

.

.

 میخوام یاد بگیرم بیشتر برای خودم زندگی کنم.

خب در میانسالی فرصت کمتری هست.

برم ببینم چی ها دوست دارم که بخاطر دیگران فراموششان کردم.