آدمی سرزنده از یاد است، یاد... رمزِ عمرِ آدمیزاد ست، یاد!

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

آبرو داری! یا چی؟

سلام

شنیده‌اید می‌گویند داخلش خودش را سوزانده بیرونش مردم را؟ (داخل خودم رو کشته بیرونم مردم رو)

عبارتی که در روانشناسی حاضر! به آن می‌گویند "سندروم اردک" از قرن‌ها قبل در فرهنگ ما مثل بوده.  

حالا چرا اردک؟

خُب اردک وقت شنا روی آب، با آن آرامشی که دارد و سربلند جلو می‌رود و سرخوش می‌چرخد. جذاب و خواستنی است  و ما هم غرقِ لذتِ تماشایش می‌شویم.

 غافل از اینکه این اردک آرامِ روی آب، از زیر دارد تقلا می‌کند و تمام قدرت پاهایش را به کار می‌گیرد تا بتواند حرکت کند و روی آب بماند.

چیزی که ما می‌بینیم فقط  اردک جذاب است بویژه آن تصاویری از شنای خانوادگی اردکِ مادر و ردیفی از جوجه اردکهای زیبا و خواستنی.

  اصطلاح "سندروم اردک" توسط پژوهشگران دانشگاه استنفورد پس از بررسی پست‌های مجازی چند دانشجو که خودکشی کرده بودند ابداع شد.

 بیراه نگفته‌اند که عقل مردم به چشم‌شان است. چون چیزی را باور می‌کنند که می‌بینند و هرگز از پشت پرده وقایع مطلع نمی‌شوند (یا خودشان تمایلی برای دانستن آن ندارند.)

 تا جایی که پنهان‌کاری، برای حفظ آبرو باشد و براساسِ مصلحت! مشکلی نیست و اتفاقاً بیان نکردن دردها و صبر بر نداری‌ها،  عزت نفس آدمی را هم تقویت می‌کند

 ولی

 وقتی برای پوشاندن رنجی که با آن دست به گریبان هستی به تضادها رو می‌آوری آن‌وقت دیگر اوضاع فرق می‌کند و عزت نفس اسمش می‌شود سندروم اردک. تضاد یعنی: می‌خواهی وانمود کنی خوشبختی ولی نیستی.

در حسرت یک سفر لاکچری هستی ولی همه سفرهای یک‌روزه به روستای اطراف شهر را هم طوری اطلاع‌رسانی می‌کنی که انگار به یک تور گردشگری رفته‌ای.

از کسی متنفری ولی لبخند می‌زنی و وانمود می‌کنی اوضاع تحت کنترل است.

 طوری از سفره رنگین، عکس در صفحه می‌گذاری که هر مخاطبی با دیدن عکس می‌گوید: وای خوش به حال‌شان!

 در زندگی‌ مشکلات فراوانی با همسرت داری ولی طوری در محل کار از عشق و محبت سخن می‌گویی که همکاران‌ ندیده عاشق این محبت دوسویه می‌شوند.

تو نداشته‌هایت را تعریف می‌کنی ولی آنها به پای داشته‌هایت می‌گذارند.

خُب مگر مجبوری؟!

متاسفانه اردک‌ها در استخر مجازی زیادند. آن‌قدر زیبا شنا می‌کنند که کسی به دنیای زیر آب‌شان شک نمی‌کند. آن‌قدر شادی و خوشبختی را ماهرانه بازی می‌کنند که کمتر کسی حدس می‌زند پشت پرده زندگی‌شان چه می‌گذرد.

با توجه به مَثَل چندصدساله! نمی‌توان گفت فقط نسل جدید، عقل‌شان به چشم‌شان است. منتهی امکان فضای مجازی این ناهنجاری را بیشتر کرده.

گویا آرزوهایشان ته ندارد و از همین حالا دنیایشان شده تظاهر به خوشبختی و شاد بودن.

افراط در تظاهر کردن به شادی می‌تواند عواقب دردناکی داشته باشد ها. (مثلا خودکشی)

لطفا بچه هایتان (تک فرزندتان) را لای پر قو نگه ندارید تا فرصت رویارویی با مشکلات و چالش‌های زندگی را بیابند.

لطفا خود (فرزندان یا والدین و خانواده) یا واقعیت زندگی خود را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید.

 جوان بودن صورتِ یک خانم پنجاه ساله را به حسابِ خوشبخت بودنش نگذارید. شاید او غرق مشکل باشد ولی از لحاظ پوست، شانس آورده باشد.

 شاید کسی که پولدار است و شما به آن غبطه می‌خورید شب‌ها آه بکشد و دعا کند کاش جای شما یا دیگری بود. (خب خدا بندگان عجیب الخلقه زیادی دارد)

 

بسیاری از ما شبیه همان اردک هستیم. هر روز در تقلا هستیم تا ظاهری آراسته و شاد به تماشا بگذاریم ولی در واقع غمگینیم و دل‌مان یک دل سیر گریه می‌خواهد.

مراقب نمایش اردک‌های خسته اما سرخوش اطرافمان باشیم. اگر در نزدیکی خود چنین اردکی را می‌شناسید کمی مهربانتر شوید بلکه دست از تقلا بردارد.

افراد زیادی به زندگی ما وارد یا از آن خارج می شوند. قبل از این که دیر شود برای کسانی که ارزش دارند وقت گذاشته و سعی کنید کنار آنها باشید.

.

.

.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

ای شرف الشمس هرامام خدیجه... مادر دلسوز ما سلام خدیجه

سلام

بی‌بی آغا، تنها مادربزرگِ دنیایی من بود. مادرِمادرم. مثل اغلب مادربزرگها وقتی پیشش بودی همه چیز می‌آورد تا بخورم! سالهای آخر، همراه خان‌دایی ضیاء زندگی می‌کرد (حکایتی شده بود این بخوربخور او و کلافگیِ منِ نُنُـرِ بچه سال که توسط یکی از زنان وراج فامیل، نُقلِ مجلس! شده بود... یادش گرامی)

اگر بی‌بی آغا نبود، گرامی مادر به دنیا نمی‌آمد و من نیز هم. روحش شاد و قرین رحمت واسعه الهی.

و

اینک بانو خدیجه و من... سالهاست یکی از دعاهای گرامی‌مادر، در حق من اینست که: خدا ثروت و عزت خدیجه را نصیبت کند.

من بانو خدیجه را دوست می‌دارم. معصوم نیست ولی عشق اول و آخرِ معصوم عالم است.

در عصری که ثروت، قدرت می‌آورد و جوازِ انجامِ هر عملی! (مانند همین عصر خودمان) ایشان ملقب به طاهره بود.

جوان بود و دیندار

مدیر بود و فروتن

تاجر بود و طاهره

ثروتمند بود و بخشنده

و در انتها

عاشق شد و وفادار (نام داد. مال داد. جان داد)

من بانوخدیجه را دوست می‌دارم. اگر حسرتِ زندگیِ زنی را داشته باشم، فقط حسرت زندگی ایشان است. همه چیز تمام...

شاید به ظاهر در مراسم خَتمش، یک ظرف خرما نبود تا بچرخانند. بانویی که تاجرِ بزرگِ حجاز بود و خرمای خاورمیانه را تامین می‌کرد. ولی

خوب زندگی کرد (نیمی در رفاه... نیمی در سختی). با عزت بود و با عزت رفت.

دیگران! هرچه می‌خواهند بگویند آبرودار اوست. تنها مادرِ جلیل القدر و ارجمند همه ما.

 

 این دستِ نیاز ما و این هم دستان مهربان تو،

 یا امّ المؤمنین، خدیجه کبری، دست ما را هم بگیر...

 

 

 

 

 

پ ن :

+ و خدیجه الکبری سلام علیها

+  توانگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز