سلام

تابستان یک

جمعه روز متفاوتی بود. رفتیم به قصد دیدن آبشارهای اخلمد.

یه دهه از آخرین بازدید اخلمدمان گذشته بود و آن همه تغییر چشمگیر بود. تا میدان اصلی روستا آسفالت! البته قسمتهایی از مسیر سرعت گیرهای سه قلو (سه تا پشت سر هم) متعجبمان می‌کرد که با دیدن خیل ماشین های پارک شده کنار جاده، پایین. بالا و هرجایی که می‌شد. متوجه استقبال مردمی و خطر ترافیکی احتمالی شدیم. ما، قبل از 7 صبح اخلمد بودیم و مردم طبیعت‌دوست، در چادرها یا تخت‌های چوبی روی رود، در خواب ناز شبانه به سر می‌بردند.

کلی هم پارکینگ دیدیم. پس از پارک در ساختمان نیمه تمام که راحت 14 ماشین با سایزهای مختلف همزمان می‌شد پارک کنند. راهی دیدار آبشارها شدیم. مسیر کنار رود تا آبشار اول، سنگ فرش شده و جا به جا استراحت گاه و لمکده . قسمتهای مسقف مسیر هم فروشگاههای کوچک و بزرگ محلی که هنوز باز نشده بودند و افراد پتو پیچ، دراز کشیده داخل یا روی سکوی ورودی می‌دیدی.

ابتدا، ردیف آن همه دم پایی و کفش سوراخدار! برایم سوال بود. در برگشت وَفَهمیدم.


این آبشار ابتدایی است. گویا 23متری! ست. شخص بلندقد حاضر مقیاس مناسبی است ها ^_^

 

مسیر رفت تا آبشار نخست، همراهانی داشتیم  تا دومین آبشار هم افرادی دیده شدند منتهی انتهای مسیر خودت بودی و... شبیه صعود کوه که گاها ساعتها بتنهایی طی مسیر می‌کنی تا کوهنورد دیگری را ببینی و دستی تکان دهی و خداقوتی و گذر

اما...چند ساعت بعد... در برگشت، همین که از لای صخره‌ها و دره، خارج شدیم. خیل مشتاقان بود که دیدیم اغلب جوانان پرسروصدای شلوارک پوش یا پاچه ورمالیده که گروهی زده بودند به رود ... هرچه به روستا و مکان ابتدایی نزدیکتر می‌شدیم جمعیت روبرویمان زیادتر و فشرده تر می شد. خانوادگی زن و شوهر و بچه و مادربزرگ ... مسیر برگشت از آبشار اول تا میدان روستا رو بسختی و مراقبت بیشتر طی کردیم خوو احتمال برخورد به مردان کباب پز و پیک نیک به دست، زنان قابلمه و پتو و بالشت به دوش، بویژه الاغ های باربر که علاوه بر وسایل پیک نیک گاهی پدربزرگ یا چند بچه رو حمل می‌کردند (تعدادشان هم کم نبود) زیاد بود.

اغراق نباشد انرژی که صرف کردیم تا خلاف جهت موج انسانی خودمان را برسانیم به میدان ابتدایی، بیشتر از اول صبح و پیشروی رو به بالایمان بود ها

عجب جمعیتی! جمعه بود و روز تعطیل؟ یا تابستان و زوار مشتاق؟ یا طبیعت دوستی مردمان خانواده دوست ؟ هرچه بود علاوه بر رستوران‌ها و استراحتگاه‌های مسیر،  وجب به وجب رود، بساطی پهن بود و خانواده سرگرم سور و سات ناهار. 12 ظهر بود که موفق شدیم از پارکینگ خارج شویم.

 

 

ایمنی بعدِ کار

- قبلا از شارژ باطری موبایلتان اطمینان حاصل نمایید خوو وقتی هر منظره و پرنده و چرنده سرشوقتان می آورد برای عکاسی! یقینا ذوق شکن خواهد شد low battry

- نجیب نباشد مانتوی جیب دار بپوشید خوو برای گذر از رودخانه و صخره و سنگ به هر دو دست نیاز دارید و جیب‌ها کمکهای خوبی خواهند شد برای موبایل و دستمال و ...

- به نظرم یه جفت چکمه از نوع پلاستیکی بلند همراه ببرید. اگر مثل همطاف علاقه‌ای به خیس شدن پا و متعلقاتش (جوراب، کفش و پاچه شلوار) ندارید به وقتش کفش ها رو تعویض کرده و با چکمه سرفراز و راحت بزنید به آب و مسیر را به آسانی جلو بروید . چکمه ها رو بیاندازید دور گردنتان سبک و راحت. والا

 

- گیاهان زیبا! همیشه مهربان نیستند. وقت عبور از کنار یا بینشان دستها رو مهار کنید. گاهی تیغ دارند گاهی هم  با لمس برگهایشان سوزش و خارش نصیبتان خواهد شد ها.

- تا می توانید از محلی‌ها  میوه تازه بخرید. جمعه طبق های زردآلو و آلبالو گیلاس فراوان بود و البته عسل . یک از اهالی شاتوت چین را در مسیر برگشت دیدیم. با انگشتان رنگی‌ سه سطل شاتوت رو سریع می‌ برد برای فروش. درشت و شفاف. ما هم تندتند همچنان که حواسمان بود با جمعیت روبرو برخورد نکنیم، تعقیبش کردیم بزنگاه که وارد مکان فروشش! شد و  سطل‌هایش رو گذاشت. بر سر خرید یکجای شاتوتها چانه زدیم و خریدیم. به نظرم بیشتر ناراحت شد تا خوشحال! خوو پدرو مادر سالمندش نشسته بودند و توقع داشتند پسرشان سریع برگردد باغ و با چند سطل شاتوت تازه چیده برگردد.( آنجا کیلویی 13 خریدیم با سطل‌هایش. شنیده‌ها حاکیست مشهد هرکیلو شاتوت بین 25 تا 30 فروش می رود. والا )