آدمی سرزنده از یاد است، یاد... رمزِ عمرِ آدمیزاد ست، یاد!

آف

سلام

تابستان چهار

 

گل آفتابگردان قرمز لنینگراد منطقه روسیه!

 گیاهی از خانوادهٔ گل‌ستاره‌ای‌ها (Asteraceae) از جنس آفتاب‌گردان‌ها (Helianthus)

 آفتاب‌گردان یک ساله است و تا حدود سه متر رشد می‌کند. گل آن درشت و زیبا و به قطر ۳۵ سانتیمتر می‌باشد. در وسط گل قرمزرنگ آن، دایره‌ای قهوه‌ای رنگ، وجود دارد که تخم‌های آفتاب‌گردان دورادور آن‌را گرفته‌اند.

 این گیاه در اکثر نقاط دنیا وجود دارد.(این یکی در گلبهار رویت شد)

این گیاه به این خاطر آفتابگردان نام گرفته که به هر طرف خورشید قرار دارد این گیاه نیز به آن طرف می‌چرخد.

در گویش محلی، به آن می‌گوییم آفتاب‌گَردِش

 

 

 

 

 

آف : خورشید - آذرگون

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

ورق ورق

سلام

تابستان سه

+ "هیولای درون" رو می‌خواندم

 "گذر عمر، اتفاقات، خنده‌ها و گریه‌ها و شکستها و پیروزی‌ها و شادی‌ها و غم‌ها، همه توی کتابخونه شما ساکت و آروم نشستن، لازم نیست به ذهنتون فشاری بیارید ، کتابهاتون رو ورق بزنید..."

 بازی وبلاگی... بَه‌بَه

بلی بلی، صفحات ابتدایی کتابها، بعضی از کتابها (گاها صفحه انتهایی!) نشانگر گذر عمرند و ...

رفتم سراغ کتابهایم، آنهایی رو که به خاطر داشتم باز کردم و صفحات اول رو ورق زدم و باز دیدم دستخط دوستان و آشنایان را و البته بیشتر دستخط خودم (خوو طبق عادت مکان خرید، روز و چندبار هم ساعت خرید را نوشته بودم )

این را ببینید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

ضامن آهو

سلام

تابستان دو

 اهل یکی از روستاهای درگز بود. تُرک زبان.

 تعریف می کرد: " شش تا بچه داشتم چهاردختر و دو پسر. جوان بودم و شوهرم ناسازگار...

طوری شد که قصد مشهد کردم. یک روز یه بقچه برداشتم نان و روغنی و ... دست چهار دختر قد و نیم قد رو گرفتم آمدم مشهد حرم آقا. نشستیم تا غروب. مانده بودم چه کنم! از حرم زدم بیرون از دخترها پرسیدم کدام سمت برویم؟ دخترکوچکه مسیری رو نشان داد گفت اینوری

رفتیم و رفتیم کوچه ای بود با سه در. در اولی نه، دومی رو هم نتونستم بزنم سومی رو دق الباب کردم. زنی در رو باز کرد نفهمیدم چه گفتم شاید گفتم مهمان نمی خوای؟ شایدم گفتم غریبیم و بی جا... راهمان داد تو. اتاقی خالی را نشانمان داد و منقلی آورد برای گرم شدن. چیزی از خوراک و گرسنگی نه گفت نه گفتیم. یه لا چادر رویمان انداختیم وتنگ هم خوابیدیم تا صبح که دوباره آمد برای سرکشی منقل. پرسید چه می کنی؟ جایی برای رفتن داری؟ باز هم یادم نیست چه گفتم

شوهرش در آشپزخانه دانشگاه فردوسی کار می کرد. گفت کار می کنی؟ محکم گفتم بله. گفت پس با شوهرم راهی شو. بچه هایت رو من نگه می دارم.

رفتم و همه کار کردم سیب زمینی پوست گرفتم دیگ شستم. آب گردوندم و شبی با ظرفی پر از غذا برگشتم. نمیدانم غذاها رو چه کردیم به گمانم همه رو خوردیم یخچال نبود که

کارم همین شد... اوایل هفتگی دستمزدم رو می‌دادند. در همان اتاق ماندیم و کم‌کم کاسه بشقاب و متکا و تشک و اثاثیه منزل خریدم .

بعدها از طرف دانشگاه صاحب خانه* هم شدم. اوایل امکانات مناسبی نداشت منتهی روز به روز بهتر شد. تقریبا تمام کارکنان آنجا یه قطعه گرفتند. اقساطش ماهانه از حقوقم کسر شد. سالهای آخر شدم آبدارچی سازمان مرکزی، کارم سبکتر شد و شکر خدا جهیزیه دخترها رو هم از فروشگاه تعاونی دانشگاه خُرد خُرد جور کردم.

اینو نگفتم که پسرها چند سال بعدش آمدند پیش من. الحمدالله کار کردم و حقوق گرفتم و دخترها درس خواندند و الان همگی سر خانه زندگی خودشانند. پسرها هم هر دو سرهنگ سرتیپ شدند ها.

 مستمری بازنشستگی می‌گیرم و هنوز هم، در همان خانه ویلایی دانشگاه ساکنم.

 در آخر گفت : کافیه نترسی... توکل کنی به خدا و حرکت کنی. با نشستن و غم باد گرفتن، کار پیش نمیره. باید دست به زانو بگیری و پاشی."

 

 


 

 

*اواخر دهه 60 در اجرای طرح توسعه شهری، اراضی بلوار وکیل آباد مشهد، شهرک سازی شد و به سازمان‌ها و ارگان‌ها و کارخانه‌ها واگذار شد. در ابتدا اسم‌ها مُعرف ساکنین بود. شهرک شهربانی... شهرک ناسیونال...شهرک لشکر... شهرک فرهنگیان... شهرک رازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

نجیب! نباشید.

سلام

تابستان یک

جمعه روز متفاوتی بود. رفتیم به قصد دیدن آبشارهای اخلمد.

یه دهه از آخرین بازدید اخلمدمان گذشته بود و آن همه تغییر چشمگیر بود. تا میدان اصلی روستا آسفالت! البته قسمتهایی از مسیر سرعت گیرهای سه قلو (سه تا پشت سر هم) متعجبمان می‌کرد که با دیدن خیل ماشین های پارک شده کنار جاده، پایین. بالا و هرجایی که می‌شد. متوجه استقبال مردمی و خطر ترافیکی احتمالی شدیم. ما، قبل از 7 صبح اخلمد بودیم و مردم طبیعت‌دوست، در چادرها یا تخت‌های چوبی روی رود، در خواب ناز شبانه به سر می‌بردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

7مین نتیجه!؟

 سلام

بهار چهارده

تیرداد- مهرداد- مهردخت(مهرناز مهری مهرانگیز)-سنبله-  آذر-بهمن- صفر- رجبعلی-شعبان- رمضان

کلی اسم داریم که با اسامی ماه های سال انتخاب شدند (شمسی و قمری)

این فسقل دختر هم رمضان خانوم ست! خوو اول ماه رمضان المبارک بدنیا آمد و شد بهاری دختر.

(سومین نوه گرامی خواهر شماره2 و هفتمین نتیجه گرامی والدین)

 فقط نمی دانم چرا پس از انتخاب گزینه‌های مختلف، "الناز" در شناسنامه‌اش ثبت شد!؟ (الناز جزو شونصد اسم منتخب! نبید خوو) . گویا مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت! و موجب نعمت و رفاه و آسایش ست این آویزان لپ

 

 

 

پرسش نوشت: شما برای انتخاب اسم چه روشی رو می پسندید؟ همخوانی با اسامی والدین؟ هم آوایی با اسامی خواهربرادرش؟ توجه به مناسبت روز؟ کمک از قرآن؟تفال به حافظ؟  یا چی؟

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

معنی آب زندگی و روضه ارم

سلام

بهارسیزده

 

نخ دندان-ساعت مچی- موبایل و شارژر

کارت بانکی و مَن کارت (بلیط الکترونیکی)

 

پیروی پست چالشی-هویتی!  وبلاگ مینیس به نام "مساحت زیست" ، موارد ذکر شده وسایلی هستند که همطاف بیشترین تماس رو با آنها دارد.

 

اگر یک ماه قبل می‌خواستم  وسایلی که بیشترین تماس رو با زندگی‌ام دارند نام ببرم، یقینا لب تاپ و مودم  بعلاوه  عینک آفتابی و قابش در ردیف اول قرار می‌گرفتند ولی...

ولی وقتی ماه گذشته رو بدون آنها سر کردم! وَفَهمیدم آنقدرها هم زندگی‌ام بند حضور آنها نبید که فکر می‌کردم و فکر می‌کردند (خوو یک ماه، لب تاپ در گلبهار بود و من همراه ارجمندبابا در بیمارستان و بعدتر منزل مشهد بدون ای دی اس ال مخابرات!

 و

همان ابتدای حادثه! دسته عینک آفتابی همیشه همراهم، شکست و با چسب هم چند روز بیشتر دوام نیاورد و مجالی هم دست نداد تا برای خرید عینک اقدام کنم و به خیر و سلامتی در روزهای تماما آفتابی رفتم و آمدم و چشمانمان آخ هم نگفت. سردرد هم نشدم! منی که چهارفصل سال، بدون عینک دیده نشده بودم باز هم توسط اطرافیانم شناخته شدم! والا)

اما! الان با همین شرایط، گمان می‌کنم اگر یکی از اقلام نامبرده (نخ دندان-ساعت مچی- موبایل و شارژر- کارت بانکی و مَن‌کارت ) همراهم نباشد، امنیتم به خطر می‌افتد. بویزه کارت بانکی و موبایل که گاه مظهر قدرت و توانایی، گاه مظهر آرامش همطاف هستند. (خبر دادن، خبر گرفتن. اقدام کردن و اجراشدن تصمیماتم، اغلب به کمک همین دو قلم صورت می‌پذیرد خوو)

 

 

 

 

پس نوشت:

نخست: عنوان تک مصرعی از این غزل حافظ

بعد: یادآوری یکی از گرامی دوستان سبب خیر شد. کارت ملی هم یکی دیگر از ملزومات زیست م می باشد ها

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

این عجب بین که چه "نوری" ز کجا می بینم

سلام

بهار دوازده

نوری باغچه کوچک ما
.


زردآلو هم برای خودش فامیل بزرگی دارد ها. همطاف بیشتر همین زردآلوهای ریز(شکرپاره) و زردآلوی درشت(نوری) رو می شناسد.
گفته شده زردآلوی قیسی دماوند، مرغوبترین نوع زردآلوی ایران است. علاوه براین حدود 95 رقم دیگر زردآلو نیز در ایران بصورت محلی کاشت می‌شوند!
شمس،نخجوان،خانی،جمالی،نادری،جهانگیری،شیپلی زودرس بعلاوه زردآلوی قرمز شاهرود،کتانی شیراز و نصیری تبریز. .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

هزارشب روزگار ما

سلام

بهاریازده

نیکى به والدین یک امر انسانى است ، نه فقط ایمانى : « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ »

هم از خودم راضی ام هم شاکی، هم دلم می‌خواهد بنویسم هم نگرانم! اینها تمام حس هایی است که این روزها دارم

امــــروز رو دوست ندارم... شاید خسته بودم ولی متوجه نبودم

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

نازک نی و درشت نی و ...

سلام

بهار ده

...

 فرصتی دست داد تا اینجا باشم

ابتدا برای عنوان "روز واقعه" رو در نظر داشتم دیدم خیلی سنگین می شود! خواستم این شود

فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند

دیدم بااینکه وصف‌ِحالِ منست، منتهی همه نیست

مخلص کلام، همطاف تقریبا از 24 اردیبهشت درگیر پای شکسته ارجمندباباست. ایشان که در سفر چندروزه ای به سر می بردند (سفر به ولایت و تازه کردن دیدار با آشنایان) با بی احتیاطی یک راننده بوق، دچار آسیب شده و آمبولانس ارجمندبابا را با بدنی آسیب دیده رساند مشهد.

در این سه هفته و اندی کلی چیز! آموختم ها

و

به قول دوستی "به همین راحتی شرایط آدم در یه لحظه عوض میشه"

 

 

 

نخست: نمی دانم سریال درحاشیه رو دیدید یا نه؟ اعتراف می کنم خودم جز چند قسمت از این مجموعه، پیگیرش نبودم منتهی عجییب با حضور دو هفته ای در بیمارستان کامیاب (سوانح و حوادث امدادی مشهد) که یکی از شلوغترین بیمارستانهای حوادث در کشور به شمار می رود و رتبه نخست هتلینگ بیمارستانی را نیز دارد!(بین 35 بیمارستان در سطح کشور) برخورد نزدیک داشتم و همزادپنداری کردم با ماجراهای این مجموعه طنز... بماند

 

بعد: می شود بدون اخبار و جریانات روز هم عمر گذراند. انتخابات ریاست جمهوری آمد و رفت. مهربانی یکی از گرامی دوستان بلاگفایی ام، روژین عزیز، پایان گرفت. تروریستها در تهران هم دست به جنایت زدند و ...

 

 

برقرار بمانید و راضی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز

آواز چوپان

 سلام

بهار نُه

دیشب خیلی خوابم می‌آمد. یه جمله شنیدم سوژه زیبایی بود کلی درباره‌اش حرف داشتم. می‌شد یه مطلب خوب برای اینجا... ولی خوابیدم

و

صبح شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
همطاف یلنیـــز