سلام

 زمستان چهار

از دیشب دو مساله برایم لاینحل باقیست

نخست: بانوی عمارت هم تمام شد و ختم بخیــــر. هرکس که باید می‌مُرد کشته شد. طبیبُ الاطبا، بله را از افسرالاملوک گرفت و پارچه یادگارِ مادرِ یحیی، به آهو رسید و امیرهوشنگ هم در نوزادی راهی خارج شد. همراه خانواده و کلی پول و دارایی. خارج ها، کشور همسایه نه! خود خارج

فقط چرا آب نپاشیدند پشت سرشان؟ پشت سر مسافر! عمو مشتی، آخر کاری خوب تَمشیَت نکرد ها. 

و

بعد: از آنجاییکه همطاف علاقه ای به پول ندارد کاری هم با حذف صفرها ندارد...

فقط بس مشتاق است بداند این ریال، تومان می شود یا نه؟ عرف جامعه تومان است البته نه هزار تومان بلکه میلیون تومان.

در نانوایی و سبزی فروشی وقتی فروشنده بگوید سه تومان، شما متوجه می‌شوی یعنی سه هزار تومان

ولی در فروشگاه پوشاک یا لوازم خانگی، سه تومانِ فروشنده، یعنی سه میلیون تومان

همطاف با این هزار و میلیون، سوتی‌ها داده تا امـــروز. بیشتر در بخش درمانی و هزینه‌های پزشکی. حالا پس از حذفِ صفر، ده تومان یعنی همان یکصد هزار ریال؟ رفتم بانک در برگه برداشت به جای دویست میلیون ریال چه بنویسم؟

 

لغت نوشت:

تَمشیَت یعنی مدیریت - اداره کردن، سر و سامان دادن



پیشنهاد نوشت:

سرمایه گذاری برای عمـــــر اینبار در امان ماندن از خستگی تصمیم