سلام

+پویش کتابخوانی. +دومین مرحله طرحheart

نخست:

چقدر واژه خانم‌جان به دل می‌نشیند. آن هم با لهجه محکمی که بچه‌های فاطمیون ادایش می‌کنند.

به نظرم مطابق‌ترین ترجمه فارسی با عقیلة العرب است. بانوی خردمند و بزرگواری که همه امور به دست خودش رتق‌و‌ففتق می‌شود. بانویی باصلابت و پر از مهربانی. بانویی که برای دور کردن سایه جنگ و تباهی از این کشور، همه چشم ها به اوست، خانم‌جان.

.

سوال: چه وقت؟ کجا؟ کی؟

10شب چهارم آذرماه 1396. هواپیما برخاست

متفاوت از تشریفات ورود در همه جای دنیا، پاسپورتمان را تحویل می دهیم و متفاوتر، مهر و چفیه و قرآن جیبی و پلاک تحویل می گیریم ... روی پلاکها گروه خونی و کدمخصوصمان نوشته شده است. هروقت و هرجا پلاکم را پیدا کنند از این کد به من می رسند. به

احسان جاویدی، نیروی بهداری، پدر چهار فرزند، سی و هفت ساله و متولد سال 1359

سوال: چرا حضور در سوریه؟

دوروبَرمان زیاد از عقل‌کل‌هایی که حرف، حرف خودشان است شنیده‌ایم که جنگ سوریه، جنگ دو کشور دیگر است و حضور مدافعین حرم در آنجا، ماجراجویی. آن‌هم، ماجراجویی در قبال حقوق‌های سنگین.

 خب تا اینجا کار راه نمی‌افتد. کار از اینجا به بعد است. عطف که می‌دانید چیست. عطفِ کتاب را می‌گویم. با اولین نگاه به هر کتابخانه‌ای قطر کتاب‌ها دیده می‌شود، که حرفه‌ای‌ترها بهش می‌گویند: «عطف کتاب». هرچه صفحات کتاب بیشتر، قطر کتاب یا همان عطفش ضخیم‌تر. خب برگردیم به مخاطبین عقل‌کلّتان. زین‌پس در مورد مدافعین و جنگ سوریه افاضات کردند، با رجوع به این چند خط (توضیحات مبسوط در کتابwink) برایشان بگویید و سند بیاورید. از کمک‌هایی که سوریه در جنگ ایران و عراق کرد و اینکه تنها کشوری بود که کمک می‌کرد، تحریم‌ها را در جنگ جهانی‌ای که علیه‌مان راه افتاده بود، دور بزنیم.

اگر قبول کردند که فبها، اگر نه با عطف این کتاب ...

سوال: چرا همسایه‌های خانم‌جان؟

فکر می‌کنم اباعبدلله تا لحظهٔ آخر نبرد دلش می‌تپید برای عاقبت‌به‌خیری سپاه دشمن. اینها که همه‌شان هم دشمن نیستند. خودشان هم باشند، حداقل بچه‌هایشان نیستند. خانم‌جان خواهر آن برادر است. چطور نگران حال این مادران نباشد؟ خانم‌جان دختر مادری‌ست که همیشه در دعاهایش هوای همسایه‌ها را داشت. هرچند بی‌معرفت به حق همسایگی. حالا مگر می‌شود دختر آن مادر نگران حال همسایه‌هایش نباشد؟

و

کتابی که تالیف شد تا مشتِ بچه بسیجی‌های دهه پنجاه پر باشد. دهه پنجاه این قرن نه، قرن چهاردهم را می‌گویم (1450-1459) دلم می‌خواهد در روزهایی که باید برای بهانه‌جوها دلیل و آیه بیاورند، از حقانیت جمهوری اسلامی و خلوص و پاکی نیروهایش در این جنگ هفت ساله، همسایه‌های خانم‌جان را سردست بگیرند و سرشان را بالا و بگویند: "این هم سندش"

 

 

 

 

بعد: گزیده‌هایی از کتاب

 

استاد دانشگاه‌های معتبر ایران، در بیمارستان ما شده است یک نیرو جهادی. هر بار می‌بینمش، یاد حرف‌های سمیه می‌افتم و پول‌های هنگفتی که می‌گویند مدافعان حرم می‌گیرند. مثلاً دکتری مثل دکترمحبی چه احتیاجی به پول می‌تواند داشته باشد که موقعیت اجتماعی و پرستیژ کاری‌اش در ایران را رها کند و برای پول به اینجا بیاید؟

...

با اسلحه خوابیدن رسم هر شبمان است. روز اولی که پایمان را در منطقه گذاشته‌ایم، همهٔ کاربلدها گفته‌اند شب‌ها باید مسلّح بخوابید. مسلح و هشیار. حق هم دارند. وسط دهان شیریم. مابین مقرّ فرماندهی و داعش

...

نمی‌گویند ایرانی، می‌گویند اصدقاء. اینجا ایرانی یعنی، دوست. در قاموسشان، دوست در صف بازرسی نمی‌ایستد. محبتی زلال و عربی. بغض گلویم را مشت می‌کند. بذر این دوستی، جان بچه‌های مدافع است که اینجا خاکش کرده‌اند. بذری که با خون آبیاری شده تا ایرانی بشود اصدقاء.

...

فکر می‌کنم این‌همه صمیمیت بین بچه‌ها، خاصیت زیر آتش بودن است. وقتی هر روز صبح که بیدار می‌شوی، بدانی شاید تا شب زنده نباشی، برمی‌گردی به تنظیمات کارخانه. مهربان و مردم‌دوست.

...

عربی «محلّ» یعنی مغازه، یعنی محل خرید و فروش. «صبایا» هم جمع «صبیّه» است. یعنی: دوشیزه. «محل خرید و فروش دوشیزگان». چند؟ سه یورو. قیمت دوشیزه‌ای که در این منطقه به‌علت پایین بودن سن ازدواج عمرش به ۲۰ که نه به ۱۸ هم نمی‌رسد. حالا اگر می‌توانید رد شوید از این روستا و این ساختمان تهوع‌آور. از ترسی که با هر بار باز و بسته شدن در، موج برمی‌دارد در چشم این صبایا و آرزوی مرگی که روزی هزار بار کلمه می‌شده و از دهانشان بیرون می‌ریخته است.

...

_ یک روز جمعه با خانواده‌ات دور هم جمع شده‌اید، آن وقت یک ازخدابی‌خبر بیاید و دخترت را به‌عنوان کنیز با خود ببرد. چرا؟ چون در خانه‌ات یک تلویزیون سیاه و سفید پیدا کرده‌اند. نمی‌دانم به این مرد چه دلداری‌ای بدهم؟ چه بگویم تا داغ دلش سرد شود؟ اصلاً مگر این داغ سرد می‌شود؟ داغ باختن ناموس. از قوانین داعش زیاد شنیده بودم. قانون منع استفاده از موبایل و تلویزیون. قانون وجوب روبند برای زن‌ها، حکم مسخرهٔ سه تکبیر برای محرمیت و جمعه‌های زکات. دختر حامد را در همین جمعهٔ سیاه به اسارت برده‌اند.

مأمور جمع‌آوری زکات با شنیدن صدای تلویزیون از داخل خانهٔ حامد، دستور می‌دهد دخترانش روبندهایشان را باز کنند. دختر وسطی را که بچهٔ شیرخواره دارد و شوهرش برای کار به دمشق رفته، می‌پسندد. دستور می‌دهد روی زمین بنشیند. دست روی سرش می‌گذارد و با سه تکبیر، او را به خود محرم می‌کند.

...

پسرم به خدا ما پول نداریم. اگه ممکنه به‌جای هزینهٔ بیمارستان، من براتون کار کنم. جا می‌خورم. ما برای هیچ‌کدام از خدماتمان پول نمی‌گیریم.

:_مادرجان! خدمات اینجا رایگانه. دختر شما هم مثل خواهر ماست.

هق‌هق گریهٔ پیرزن حرفم را قطع می‌کند. هاج‌وواج نگاهش می‌کنم

: _به خدا داعش برای تولد هر بچه ۱۵۰ هزار لیر سوری از ما می‌گرفت.

تازه می‌فهمم چرا کسی برای زایمان به ما مراجعه نمی‌کرد.

...

نماز صبح، زائوی دوم هم مرخص می‌شود. بچه‌اش را بغل می‌گیرد و به خانه‌اش برمی‌گردد. اینجا رسم ندارند بستری شوند. عجله می‌کنند به خانه بروند و به کارهایشان برسند.

...

عرب‌ها اسم پالمیرا را مروارید صحرا گذاشته‌اند. هیچ از این مروارید سوختهٔ صحرا نمانده است. داعش یا تخریب کرده یا دزدیده. با یک تحلیل، برای ایجاد ترس میان مردم تحت حکومتش و با تحلیلی دیگر، برای فروش عتیقه‌ها و تأمین هزینه‌های جنگ.

 

اما کمایه که دیگر سهم این مردم باید باشد. میوه‌ای زیرخاکی، شکل سیب‌زمینی و به‌نرمی قارچ. یک روز بعد از باران و رعدوبرق، اگر قسمت‌هایی از خاک را که ترک خورده یک وجب حفر کنی به کمایه می‌رسی. طلای نرم و خوشمزه.

...

همان‌قدر که آنها از قرآن خواندن ما شیعیان تعجب کردند، من از گریه‌شان برای اباعبدالله متحیرم. «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه‌السّلام حَرارَةً فی قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً»

...

بچه‌هایی که پنج مأموریت به سوریه آمده‌اند، می‌توانند درخواست دهند، تا با سفر چندروزهٔ خانواده‌شان به سوریه موافقت شود. آن‌هم به‌خرج خودشان. نصف این خوشبختی دست فرماندهان است که موافقت کنند و نصف دیگرش دست جیبت که بتوانی هزینه‌های سفر را بپردازی. من از هر دو نیمه این خوشبختی محرومم. یک اعزام‌دومیِ بی‌پول را چه به این خوشبختی؟

 

(البته این خوشبختی نصیب جناب جاویدی می‌شود ولی ی ی با یک حادثه!  از خوشبختی حضور مجدد در سوریه محروم می‌شود)